جدول جو
جدول جو

معنی غذا ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

غذا ساختن
(دُ تَ دَ)
آماده کردن غذا. تهیۀ طعام:
شد ز اقبال و ز فرت در لطافت آنچنانک
زهر قاتل گر غذا سازی نیابی زو ضرر.
سنائی
لغت نامه دهخدا
غذا ساختن
خورش ساختن خوالیگری آماده کردن غذا تهیه کردن طعام
تصویری از غذا ساختن
تصویر غذا ساختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جدا ساختن
تصویر جدا ساختن
از میان بردن پیوند دو چیز یا دو کس با یکدیگر، سوا کردن، قطع کردن، از هم دور کردن، جدا کردن
برگزیدن، متمایز کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ اَ دی دَ)
گول زدن. فریفتن. غره کردن. رجوع به غره شود:
به دیو امل عقل غره نسازم
به باد طمع طبعخرم ندارم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دُ شُ دَ)
بی وفائی و مکر و خیانت کردن:
کسی کوبر پدر این غدر سازد
دگر بیگانگان را کی نوازد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رِ تَ)
قبا کردن. پیرهن چاک کردن:
تا مگر وصل تو یک شب وصلۀ کارم شود
در فراقت پیرهن را ساختم در تن قبا.
سلمان ساوجی.
رجوع به قبا کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غذا یافتن
تصویر غذا یافتن
خورش یافتن به دست آوردن خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدر ساختن
تصویر غدر ساختن
بیوفایی کردن، خیانت کردن، مکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا ساختن
تصویر فرا ساختن
ساختن
فرهنگ لغت هوشیار